کد مطلب:2490 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:927

درس پنجم
یكی دیگر از بحثهای مقدماتی منطق بحث كلی و جزئی است . این بحث اولا

و بالذات مربوط به تصورات است و ثانیا و بالعرض مربوط به تصدیقات

است . یعنی تصدیقات چنانكه بعدا خواهد آمد به تبع تصورات ، متصف به

كلیت و جزئیت می گردند .

تصوراتی كه از اشیاء داریم و با لغات و الفاظ خود آنها را بیان می كنیم

دو گونه است : تصورات جزئی و تصورات كلی .

تصورات جزئی یك سلسله صورتها است كه جز بر شخص واحد قابل انطباق

نیست . در مورد مصداق این تصورات كلماتی از قبیل " چندتا " ، "

كدامیك " معنی ندارد . مانند تصور ما از افراد و اشخاص معین انسانها

مانند حسن ، احمد ، محمود . این صور ذهن ما فقط بر فرد خاص صدق می كند نه

بیشتر . نامهائی كه روی اینگونه افراد گذاشته می شود مثل حسن ، احمد ، اسم

خاص نامیده می شود . همچنین ما تصوری از شهر تهران و تصوری از كشور ایران

و تصوری از كوه دماوند و تصوری از مسجد شاه اصفهان داریم . همه این تصورات جزئی می باشند .

ذهن ما علاوه بر این تصورات ، یك سلسله تصورات دیگر هم دارد و یك

نسب اربعه





از جمله مسائلی كه لازم است دانسته شود ، انواع رابطه و نسبتی است كه

دو كلی با یكدیگر ممكن است داشته باشند . هر كلی را نظر به این كه شامل

افراد بسیاری است ، اگر آن را با یك كلی دیگر كه آن نیز شامل یك سلسله

افراد است مقایسه كنیم یكی از چهار نسبت ذیل را بایكدیگر خواهند داشت:

تباین .

تساوی .

عموم و خصوص مطلق .

عموم و خصوص من وجه .

زیرا یا این است كه هیچیك از این دو كلی بر هیچیك از افراد آن كلی

دیگر صدق نمی كند و قلمرو هر كدام از اینها از قلمرو دیگری كاملا جدا است

. در این صورت نسبت میان این دو كلی نسبت تباین است و آن دو كلی را

" متباینین " می خوانند .

و یا هر یك از این دو بر تمام افراد دیگری صدق می كند ، یعنی قلمرو هر

دو كلی یكی است . در این صورت نسبت میان این دو كلی نسبت " تساوی "

است و آن دو كلی را " متساویین " می خوانند .

و یا این است كه یكی بر تمام افراد دیگری صدق می كند و تمام قلمرو آنرا

در بر می گیرد اما دیگری تمام قلمرو اولی را در بر نمی گیرد بلكه بعضی از

آن را در بر می گیرد . در این صورت نسبت میان آن دو كلی ، نسبت " عموم

و خصوص مطلق " است و آن دو كلی را " عام و خاص مطلق " می خوانند .



و یا این است كه هر كدام از آنها بر بعضی از افراد دیگری صدق می كند و

در بعضی از قلمروهای خود با یكدیگر اشتراك دارند و اما هر كدام بر

افرادی صدق می كند كه دیگری صدق نمی كند یعنی هر كدام قلمرو جداگانه نیز

دارند . در این صورت نسبت میان آن دو كلی " عموم و خصوص من وجه "

است و آن دو كلی را " عام و خاص من وجه " می خوانند .

اول : مثل انسان و درخت ، كه هیچ انسان درخت نیست و هیچ درخت انسان

نیست ، نه انسان شامل ( افراد ) درخت می شود و نه درخت شامل افراد

انسان می شود ، نه انسان چیزی از قلمرو درخت را در بر می گیرد و نه درخت

چیزی از قلمرو انسان را .

دوم : مثل انسان و تعجب كننده كه هر انسانی تعجب كننده است و هر

تعجب كننده انسان است ، قلمرو انسان همان قلمرو تعجب كننده است و

قلمرو تعجب كننده همان قلمرو انسان است .

سوم : مانند انسان و حیوان ، كه هر انسانی حیوان است اما هر حیوانی

انسان نیست ( مانند اسب كه حیوان است ولی انسان نیست ) بلكه بعضی

حیوانها انسان اند مثل افراد انسان كه هم انسان اند و هم حیوان .

چهارم : مانند انسان و سفید ، كه بعضی انسانها سفیدند و بعضی سفیدها

انسان اند ( انسانهای سفید پوست ) اما بعضی انسانها سفید نیستند (

انسانهای سیاه و زرد ) و بعضی سفیدها انسان نیستند ( مانند برف كه سفید

هست ولی انسان نیست ) .

در حقیقت دو كلی متباین مانند دو دایره ای هستند كه از



یكدیگر جدا هستند و از داخل یكدیگر نمی گذرند . دو كلی متساوی ، مانند دو

دایره ای هستند كه بر روی یكدیگر قرار گرفته اند و كاملا بر یكدیگر منطبقند

. دو كلی عام و خاص مطلق ، كوچكتر در داخل دایره بزرگتر قرار گرفته است

. و دو كلی عام و خاص من وجه ، مانند دو دایره ای هستند كه متقاطعند و با

دو قوس یكدیگر را قطع كرده اند .

در میان كلیات فقط همین چهار نوع نسبت ممكن است برقرار باشد . نسبت

پنجم محال است ، مثل این كه فرض كنیم یك كلی شامل هیچیك از افراد

دیگری نباشد ولی دیگری شامل تمام یا بعضی افراد آن بوده باشد .



كلیات خمس





از جمله مباحث مقدماتی كه منطقیین معمولا آن را ذكر می كنند ، مبحث

كلیات خمس است . بحث كلیات خمس مربوط است به فلسفه نه منطق .

فلاسفه در مباحث ماهیت به تفصیل در این مورد بحث می كنند . ولی نظر به

این كه بحث درباره " حدود " و " تعریفات " متوقف به آشنائی با

كلیات خمس است ، منطقیین این بحث را مقدمه برای باب " حدود "

می آورند و به آن نام " مدخل " یا " مقدمه " می دهند .

می گویند هر كلی را كه نسبت به افراد خود آن كلی در نظر بگیریم و

رابطه اش را با افراد خودش بسنجیم از یكی از پنج قسم ذیل خارج نیست :

1 - نوع .



3 - فصل .

4 - عرض عام .

5 - عرض خاص .

زیرا یا آن كلی عین ذات و ماهیت افراد خود است و یا جزء ذات و یا

خارج از ذات ، و آنكه جزء ذات افراد خود است یا اعم است از ذات و یا

مساوی است با ذات ، و همچنین اگر خارج از ذات باشد یا اعم از ذات

است یا مساوی با ذات . آن كلی كه تمام ذات و تمام ماهیت افراد است

نوع است ، و آن كلی كه جزء ذات افراد خود است ولی جزء اعم است جنس

است ، و آن كلی كه خارج از ذات افراد است ولی اعم از ذات افراد است

عرض عام است ، و آن كلی كه خارج از ذات افراد است ولی مساوی با ذات

است عرض خاص است .

اول : مانند انسان ، كه معنی انسانیت بیان كننده تمام ذات و ماهیت

افراد خود است . یعنی چیزی در ذات و ماهیت افراد ( انسان ) نیست كه

مفهوم انسان شامل آن نباشد . همچنین مفهوم و معنی خط كه بیان كننده تمام

ذات و ماهیت افراد خود است .

دوم : مانند حیوان ، كه بیان كننده جزئی از ذات افراد خود است ، زیرا

افراد حیوان از قبیل زید و عمرو و اسب و گوسفند و غیره حیوان اند و چیز

دیگر ، یعنی ماهیت و ذات آنها را حیوان تشكیل می دهد به علاوه یك چیز

دیگر ، مثلا ناطق در انسانها . و مانند " كم " كه جزء ذات افراد خود از

قبیل خط و سطح و حجم



است . همه آنها كمند به علاوه چیز دیگر . یعنی كمیت جزء ذات آنها است

نه تمام ذات آنها و نه چیزی خارج از ذات آنها .

سوم : مانند ناطق ، كه جزء دیگر ماهیت انسان است و " متصل یك بعدی

" كه جزء دیگر ماهیت خط است .

چهارم : مانند راهرونده ( ماشی ) ، كه خارج از ماهیت افراد خود است ،

یعنی راه رفتن جزء ذات یا تمام ذات روندگان نیست ولی در عین حال به

صورت یك حالت و یا عارض در آنها وجود دارد ، اما این امر عارض ،

اختصاص به افراد یك نوع ندارد بلكه در انواعی از حیوان وجود دارد و بر

هر فردی كه صدق می كند از ذات و ماهیت آن فرد اعم است .

پنجم : مانند تعجب كننده ، كه خارج از ماهیت افراد خود ( همان افراد

انسان ) است و به صورت یك حالت و یك عرض در آنها وجود دارد ، و این

امر عرضی اختصاص دارد به افراد یك ذات و یك نوع و یك ماهیت یعنی

نوع انسان ( 1 ) .



پاورقی :

( 1 ) گفتیم كلی اگر جزء ذات باشد یا اعم از ذات است یا مساوی با آن

، یعنی كلی اگر جزء ذات باشد حتما از نسبتهای اربعه كه قبلا توضیح داده

شد یكی از دو نسبت را می تواند داشته باشد : اعم مطلق و تساوی . اینجا

جای این پرسش هست كه آن دو نسبت دیگر چطور ؟ آیا ممكن است كه كلی جزء

ذات باشد و در عین حال متباین با ذات یا اعم من وجه از ذات باشد ؟

پاسخ این است كه خیر . چرا ؟ جواب این چرا را فلسفه باید بدهد و از

لحاظ فلسفی جوابش روشن است و ما فعلا از ورود به آن صرف نظر می كنیم .

این هم لازم به یادآوری است كه نسبت عموم و خصوص مطلق میان جزء ذات

و ذات همواره به این نحو است كه جزء ذات اعم از ذات است ، و ذات ،

اخص از جزء ذات است اما عكس آن ممكن نیست یعنی ممكن نیست كه ذات

اعم از جزء ذات باشد . توضیح این مطلب نیز با فلسفه است .